، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 13 روز سن داره

سبحان بهرامی جلفائی

سلام مامان سبحان هستم دوست دارم خاطراتشو ثبت کنم

رفتم دکتر تا از حالت خبردارشم

جوجوی نازم دیروز رفتم دکتر تا از حالت با خبر شم با مامان جون باهم رفتیم تا رسیدم رفتیم نوبت گرفتیم تا اینکه صدام کرد و گفت خانم رضایی منم بلند شدم و رفتم گفت برو رو وزنه 3 کیلو تو یک ماه اضافه کرده بودم و فشار م و گرفت و بعدم گوشی گذاشت صدای قلب نازت و شنیدم قربونت برم من ایشالله که طپش قلبت همیشگی باشه مامانی بعدشم واسم ازمایش اهن نوشت تا ببینه که اهن بدنم چطور و بعد بهش گفتم میشه واسم سونو گرافی بنویسید گفت می ترسم ضرر داشته باشه و سه ماهه اخر مینویسم     ...
10 آبان 1391

اولین تکون جوجه ام

دیشب برای اولین بار تکونات و به وضوح حس کردم واییییییی که چه حس خوبی بود قربونت برم مامانی که من و از چشم انتظاری در اوردی .فقط حیف که این حس و فعلا من حس می کنم و هنوز نشده بابایی ات حس کنه ولی ایشالله هرچه زودتر اونم حس می کنه هرچند تو بیشتر واسه اون واکنش نشون میدی فدات شم جوجوی خودم. اولین تکونت رو توی هفته 21 انجام دادی اینا را واست ثبت می کنم تا بعدا بیایی بخونی و لذت ببری ...
7 آبان 1391
1